نويسنده: عباس کوثري

 
«شيعه» به معناي پيروان و انصار است و به هر قومي که بر يک مقصد اجتماع کنند، شيعه گويند. جمع آن «شِيع» و جمع الجمع آن «اشياع» است. (1)
ماده «شيع» داراي دو معناي اصلي است: الف) کمک و پشتيباني؛ ب) نشر و پراکندن. «شاع الحديث» به اين معناست که خبر شيوع يافت و منتشر شد. (2)
شيعه همچنين بر کساني که بعد از پيامبر خاتم به امامت اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) اعتقاد دارند، اطلاق شده است.

کاربردهاي شيعه در قرآن

1. پيرو حقيقي در توحيد و تبليغ دين

خداوند متعال درباره حضرت ابراهيم (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: «وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ إِذْ قَالَ لِأَِبِيهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ»: و از پيروان او (نوح) ابراهيم (عليه‌السلام) بود، هنگامي که با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد، هنگامي که به پدر و قومش گفت: اينها چيست که مي‌پرستيد؟ (3) مقصود از «شِيعَتِهِ» پيروي از نوح (عليه‌السلام) در توحيد و اصولي است که تمام اديان الهي در آن اشتراک دارند؛ به دليل آيات بعد که درباره مبارزه ابراهيم (عليه‌السلام) با شرک و بت‌پرستي است و نيز جمله «إِذْ جَاءَ رَبَّهُ» که بيانگر مرام توحيدي آن حضرت است.

2. پيرو موسي (عليه‌السلام)

قرآن کريم در قصه حضرت موسي (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: «وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى‏ حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلاَنِ هذَا مِن شِيعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّه فَوَكَزَهُ مُوسَى‏ فَقَضَى‏ عَلَيْهِ». (4) برخي از مفسران نوشته‌اند مقصود از «شِيعَتِهِ» فردي از بني‌اسرائيل بوده که اعتقاد ديني‌اش همانند موسي (عليه‌السلام) بوده است؛ (5) زيرا بني‌اسرائيل خود را منتسب به اجدادشان ابراهيم و اسحاق و يعقوب (عليهم‌السلام) مي‌دانسته‌اند؛ اگرچه از اصول ديني اين پيامبران بهره‌اي جز نام براي بني‌اسرائيل باقي نمانده بود. (6)
بعضي از کلمه «شِيعَتِهِ» استفاده کرده‌اند که موسي (عليه‌السلام) از قبل ارتباط‌هايي با بني‌اسرائيل برقرار کرده بود و گروهي پيرو داشت. (7) آنچه اين مطلب را تأييد مي‌کند،‌ روايت سعيد بن جبير است که گويد: چون موسي بزرگ شد، بني‌اسرائيل بر او جمع شدند و در حمايت وي بودند و کسي به جهت وي نمي‌توانست با بني‌اسرائيل در مقام تعرض درآيد؛ چه او قوّتي تمام داشت و پسرخوانده فرعون بود. روزي يکي از فرعونيان يکي از افراد بني‌اسرائيل را گرفته بود و به او تعدي مي‌کرد. موسي (عليه‌السلام) از آنجا مي‌گذشت. مرد بني‌اسرائيلي از او کمک خواست. موسي به مرد قبطي گفت: دست از او بردار. گفت: مي‌خواهيم اين فرد هيزم براي مطبخ پدرت ببرد. موسي براي دفاع مشت بر او زد. (8) همچنين در کتاب کمال‌الدين و تمام النعمة آمده است در ميان قوم بني‌اسرائيل دانشمندي بود. بني‌اسرائيل در يکي از شب‌هاي مهتابي نزد او رفتند و گفتند: تا چه زمان ما به محنت فرعونيان مبتلا خواهيم بود؟ او گفت: تا وقتي که جواني از فرزندان لاوي بن يعقوب که اسم او موسي بن عمران است مبعوث گردد. در اين اثنا حضرت موسي پيش ايشان آمد. آن دانشمند سر برداشت و موسي را به صفات او شناخت و از او نام و نام پدرش را سؤال کرد. موسي گفت من موسي بن عمرانم. پس آن دانشمند به خدمت موسي شتافت و بوسه بر دست او زد و سايرين نيز به پاي موسي افتادند و مدت طولاني موسي (عليه‌السلام) در ميان ايشان بود. (9) بنابراين معناي آيه چنين است: او هنگامي که اهل شهر در غفلت بودند، وارد شهر شد. ناگهان دو مرد را ديد که به جنگ و نزاع مشغول‌اند. يکي از پيروان ديني او بود و ديگري از دشمنانش. آن که از پيروان موسي بود، در برابر دشمنش از وي تقاضاي کمک کرد. موسي مشت محکمي بر سينه‌ي او زد. پس مرگش فرارسيد.

3. صنفي از اصناف مختلف کافران

قرآن کريم مي‌فرمايد: «ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِيّاً * ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلَى‏ بِهَا صِلِيّاً...». (10) همان‌گونه که گفته شد، شيعه گروهي است که بر يک مقصد اجتماع کرده است. شيعه در اين آيه به معناي گروه‌هايي است که در کفر و انکار معاد داراي عقيده‌اي مشترک بودند، به قرينه آيه قبل که مي‌فرمايد: «سوگند به پروردگارت که همه‌ي آنان (منکران معاد) را همراه شياطين در قيامت جمع مي‌کنيم؛ سپس همه را در حالي که به زانو درآمده‌اند؛ گرداگرد جهنم حاضر مي‌سازيم». قرآن کريم سپس اين گروه‌ها را با صفت عتّي و سرکش معرفي مي‌کند؛ البته برخي از اين گروه‌ها کفر و سرکشي بيشتري داشته‌اند. خداوند درباره آنان مي‌فرمايد: «ما از هر گروه کساني را که در برابر خدا از همه سرکش‌تر بوده‌اند، جدا مي‌کنيم». همچنين خداوند متعال از آنان با عنوان ستمگر نام مي‌برد و مي‌فرمايد: «وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً»: (11) ظالمان را درحالي‌که به زانو درآمده‌اند، در آن رها مي‌سازيم. همين‌سان است آيه شريفه‌اي که مي‌فرمايد: «وَقَدْ كَفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَيَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِم مِن قَبْلُ» (12) و «وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا أَشْيَاعَكُمْ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ». (13) زيرا مقصود از «أَشْياع» که جمع‌الجمع شيعه است، به معناي اصناف کافران است که همانند کفار عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده‌اند.

4. قوم و طايفه

قرآن کريم درباره سنت الهي در فرستادن پيامبران براي انسان‌ها مي‌فرمايد: «وَلَقَد أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ». (14) «شِيع» جمع شيعه است و به قرينه «لَقَد أَرْسَلْنَا» مي‌توان گفت مقصود از آن همان اقوام مختلفي‌اند که خداوند براساس سنتش براي آنان پيامبراني فرستاد، چنان‌که جمله «قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ» نيز بيانگر اين است که مقصود اقوام پيشين است و از آنجا که هر يک از اقوام پيرو يک مرام و مسلک خاص بوده‌اند، از آنان با کلمه «شِيع» ياد شده است.

5. فرقه و مذهب

اديان الهي در آغاز يکي‌اند اما هواپرستي عده‌اي سبب مي‌شود از آنها فرقه‌ها و مذاهب مختلفي به وجود آيد. قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَلاَ تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ»: (15) و از مشرکان نباشيد؛ از کساني که دين خود را متفرق کردند و به دسته‌ها و گروه‌ها تقسيم شدند. هر گروهي به آنچه نزدش هست، خوشحال است.
خداوند متعال در سوره انعام مي‌فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْ‏ءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ». (16) جمله‌ي «فَرَّقُوا دِينَهُمْ» مي‌تواند قرينه بر اين باشد که مقصود از «شِيعا» فرقه‌هاي گوناگوني است که در اديان به وجود مي‌آيد. در حديثي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است: «يهود 71 فرقه شدند که يک فرقه از آنان اهل نجات است و بقيه جهنم‌اند و مسيحيان 72 فرقه گشتند که غير از يک فرقه، بقيه اهل جهنمي‌اند و امت من 73 فرقه خواهند شد که جز يک فرقه، بقيه اهل جهنم‌اند. (17)

6. گروه‌هاي متنازع و گرفتار جنگ و خونريزي

خداوند متعال در هشدا «ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِيّاً * ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلَى‏ بِهَا صِلِيّاً...». (10) همان‌گونه که گفته شد، شيعه گروهي است که بر يک مقصد اجتماع کرده است. شيعه در اين آيه به معناي گروه‌هايي است که در کفر و انکار معاد داراي عقيده‌اي مشترک بودند، به قرينه آيه قبل که مي‌فرمايد: «سوگند به پروردگارت که همه‌ي آنان (منکران معاد) را همراه شياطين در قيامت جمع مي‌کنيم؛ سپس همه را در حالي که به زانو درآمده‌اند؛ گرداگرد جهنم حاضر مي‌سازيم». قرآن کريم سپس اين گروه‌ها را با صفت عتّي و سرکش معرفي مي‌کند؛ البته برخي از اين گروه‌ها کفر و سرکشي بيشتري داشته‌اند. خداوند درباره آنان مي‌فرمايد: «ما از هر گروه کساني را که در برابر خدا از همه سرکش‌تر بوده‌اند، جدا مي‌کنيم». همچنين خداوند متعال از آنان با عنوان ستمگر نام مي‌برد و مي‌فرمايد: «وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً»: (11) ظالمان را درحالي‌که به زانو درآمده‌اند، در آن رها مي‌سازيم. همين‌سان است آيه شريفه‌اي که مي‌فرمايد: «وَقَدْ كَفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَيَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِم مِن قَبْلُ» (12) و «وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا أَشْيَاعَكُمْ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ». (13) زيرا مقصود از «أَشْياع» که جمع‌الجمع شيعه است، به معناي اصناف کافران است که همانند کفار عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده‌اند.

4. قوم و طايفه

قرآن کريم درباره سنت الهي در فرستادن پيامبران براي انسان‌ها مي‌فرمايد: «وَلَقَد أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ». (14) «شِيع» جمع شيعه است و به قرينه «لَقَد أَرْسَلْنَا» مي‌توان گفت مقصود از آن همان اقوام مختلفي‌اند که خداوند براساس سنتش براي آنان پيامبراني فرستاد، چنان‌که جمله «قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ» نيز بيانگر اين است که مقصود اقوام پيشين است و از آنجا که هر يک از اقوام پيرو يک مرام و مسلک خاص بوده‌اند، از آنان با کلمه «شِيع» ياد شده است.

5. فرقه و مذهب

اديان الهي در آغاز «ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِيّاً * ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلَى‏ بِهَا صِلِيّاً...». (10) همان‌گونه که گفته شد، شيعه گروهي است که بر يک مقصد اجتماع کرده است. شيعه در اين آيه به معناي گروه‌هايي است که در کفر و انکار معاد داراي عقيده‌اي مشترک بودند، به قرينه آيه قبل که مي‌فرمايد: «سوگند به پروردگارت که همه‌ي آنان (منکران معاد) را همراه شياطين در قيامت جمع مي‌کنيم؛ سپس همه را در حالي که به زانو درآمده‌اند؛ گرداگرد جهنم حاضر مي‌سازيم». قرآن کريم سپس اين گروه‌ها را با صفت عتّي و سرکش معرفي مي‌کند؛ البته برخي از اين گروه‌ها کفر و سرکشي بيشتري داشته‌اند. خداوند درباره آنان مي‌فرمايد: «ما از هر گروه کساني را که در برابر خدا از همه سرکش‌تر بوده‌اند، جدا مي‌کنيم». همچنين خداوند متعال از آنان با عنوان ستمگر نام مي‌برد و مي‌فرمايد: «وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً»: (11) ظالمان را درحالي‌که به زانو درآمده‌اند، در آن رها مي‌سازيم. همين‌سان است آيه شريفه‌اي که مي‌فرمايد: «وَقَدْ كَفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَيَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِم مِن قَبْلُ» (12) و «وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا أَشْيَاعَكُمْ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ». (13) زيرا مقصود از «أَشْياع» که جمع‌الجمع شيعه است، به معناي اصناف کافران است که همانند کفار عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده‌اند.

4. قوم و طايفه

قرآن کريم درباره سنت الهي در فرستادن پيامبران براي انسان‌ها مي‌فرمايد: «وَلَقَد أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ». (14) «شِيع» جمع شيعه است و به قرينه «لَقَد أَرْسَلْنَا» مي‌توان گفت مقصود از آن همان اقوام مختلفي‌اند که خداوند براساس سنتش براي آنان پيامبراني فرستاد، چنان‌که جمله «قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ» نيز بيانگر اين است که مقصود اقوام پيشين است و از آنجا که هر يک از اقوام پيرو يک مرام و مسلک خاص بوده‌اند، از آنان با کلمه «شِيع» ياد شده است.

5. فرقه و مذهب

اديان الهي در آغاز يکي‌اند اما هواپرستي عده‌اي سبب مي‌شود از آنها فرقه‌ها و مذاهب مختلفي به وجود آيد. قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَلاَ تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ»: (15) و از مشرکان نباشيد؛ از کساني که دين خود را متفرق کردند و به دسته‌ها و گروه‌ها تقسيم شدند. هر گروهي به آنچه نزدش هست، خوشحال است.
خداوند متعال در‌اند اما هواپرستي عده‌اي سبب مي‌شود از آنها فرقه‌ها و مذاهب مختلفي به وجود آيد. قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَلاَ تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ»: (15) و از مشرکان نباشيد؛ از کساني که دين خود را متفرق کردند و به دسته‌ها و گروه‌ها تقسيم شدند. هر گروهي به آنچه نزدش هست، خوشحال است.
خداوند متعال درر به انسان‌ها و امت اسلام مي‌فرمايد: «قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى‏ أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَاباً مِن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ»: (18) بگو: او قادر است که از بالا يا از زير پاي شما عذابي بر شما بفرستد يا به صورت دسته‌هاي پراکنده شما را با هم بياميزد و طعم جنگ را به هر يک از شما به وسيله‌ي ديگري بچشاند. «يَلْبِسَكُمْ» از ماده «لبس يلبس لبساً» بر وزن باب ضرب، به معناي اختلاط و درهم‌آميختن است (19) و مقصود از درهم‌آميختن گروه‌ها اين است که آن‌چنان جنگ بين آنان بالا مي‌گيرد که با يکديگر وارد کارزار مي‌شوند، به گونه‌اي که هر يک از دو گروه با يکديگر مختلط خواهند شد. (20)

پي‌نوشت‌ها:

1. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 329.
2. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 3، ص 235.
3. صافات: 83-85.
4. قصص: 15.
5. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 3، ص 398.
6. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 16، ص 17.
7. ناصر مکارم شيرازي؛ تفسير نمونه؛ ج 16، ص 42.
8. فتح الله کاشاني؛ منهج الصادقين؛ ج 7، ص 80.
9. محمد بن علي شريف لاهيجي؛‌ تفسير شريف لاهيجي؛ ج 3، ص 259.
10. مريم: 69-70.
11. همان، 72.
12. سبأ: 53-54.
13. قمر: 51.
14. حجر: 10.
15. روم: 31-32.
16. انعام: 159.
17. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 83.
18. انعام: 65.
19. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3 و 4، ص 486.
20. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 33.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.